سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی
آره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت ؟
دلم برات تنگ شده بود
این نامه رو واست نوشت
حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن
اینجا هوا پر از غمه از خوبیات هر چی بگم
جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
فذای تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقتو واست بگم ب آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم
با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و
قسمت من آوارگی
نمیدونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی
همیشه چشم به راهته ؟
یه قلب تنها و کبود ؛ هلاک یه نگاهته؟
من میدونم ، من میدونم
همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره...
نظرات شما عزیزان: